کد مطلب:212729
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:45
عبدالرحمن بن حجاج بجلی کوفی، ابوعبدالله
فروشنده سابری [1] ، متهم به مرام كیسانیه [2] ، ثقه و جلیل القدر [3] ، استاد صفوان بن یحیی و از اصحاب حضرت صادق [4] و حضرت موسی بن جفعر [5] علیهماالسلام بوده و از طرف امام صادق (ع) وكالت داشته [6] ؛ و از مذهب كیسانیه به حق رجوع كرده؛ و حضرت ثامن الحجج (ع) را ملاقات كرده است. [7] .
شیخ طوسی، در رجالش، او را ذكر كرده و گفته: كتابی دارد [8] كه بزرگانی چون صفوان و ابن ابی عمیر از او نقل كرده اند. [9] .
نجاشی گفته: عبدالرحمن بن حجاج، اهل كوفه و فروشنده سابری، و ساكن بغداد، و
[ صفحه 265]
مرمی به كیاسنیت، و از حضرت صادق و حضرت كاظم علیهماالسلام روایت نموده، و بعد از امام هفتم زنده بود و رجوع به مذهب حق كرد، و امام هشتم را نیز ملاقات نموده، و ثقه جلیل القدری است. [10] .
او در زمان حضرت رضا (ع) با ولایت از دنیا رفت. و روایت شده كه حضرت ابوالحسن (ع) [11] شهادت بهشت برای او داده [12] ، و حضرت صادق (ع) به او می فرمود كه تكلم كن با اهل مدینه، همانا من دوست می دارم كه در رجال شیعه مانند تو را ببینند. [13] .
از آن جایی كه امام صادق (ع)، این عبارت را فقط در مورد معدودی از اصحاب خود، همچون ابان بن تغلب، به كار برده، مبرز بودن او در بین اصحاب و نیز قدرت كلامی اش معلوم می شود. [14] .
و هم از آن جناب روایت شده كه هر كه در مدینه از دنیا برود، خداوند او را مبعوث فرماید در آمنین روز قیامت، و از جمله ایشان است: یحیی بن حبیب، ابوعبیده حذاء، و عبدالرحمن بن حجاج. [15] .
و اما آن خبری از ابوالحسن (ع) كه ذكر فرمود عبدالرحمن بن حجاج را، و فرمود: «لثقیل علی الفؤاد» [16] كه ظاهرش ذم است، و لیكن توجیه شده به اینكه شاید سنگینی او بر دل مخالفین بوده. و ممكن است سنگینی این دو كلمه باشد: «عبدالرحمن» و «حجاج» چه آن كه عبدالرحمن، نام عبدالرحمن ابن ملجم مرادی، قاتل امیرالمؤمنین (ع)، و حجاج، نام حجاج بن یوسف ثقفی كه قاتل ذریه پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله بوده. و شاید معنی حدیث این باشد كه او موقعیتی در نفوس و دل ها داشته. و الله العالم.
نویسنده گوید: نامهای دشمنان امیرالمؤمنین (ع)، نزد اهل بیت آن بزرگوار، و بلكه نزد شیعیانشان، و دوستانشان، ثقیل و مكروه است.
سبط ابن جوزی، در تذكره، در ذكر اولاد عبدالله بن جعفر بن ابیطالب گفته: هیچ كس از بنی هاشم فرزد خود را معاویه نام ننهاد، مگر عبدالله بن جعفر بن ابیطالب، و چون این نام
[ صفحه 266]
را بر فرزند خود گذاشت، بنی هاشم با او قطع رابطه كردند و تا زنده بود با وی سخن نگفتند. [17] .
نویسنده گوید: چون عبدالله به معاشرت با بنی امیه مبتلا بود، به جهت مماشات یا به ملاحظه دیگر این نام را بر فرزند خود نهاد؛ و شاید جای اعتراض بر عبدالله نباشد، چون بزرگ تر از عبدالله، نام بدتر از معاویه را، بنا بر پاره ای از ملاحظات، بر فرزند خود گذاشت.
و اما عكس آن: مسروق روایت كرده كه وقتی در نزد حمیراء (عایشه) نشسته بودم و با من صحبت می كرد كه ناگاه غلامی را خواند كه سیاه رو بود و به او عبدالرحمن می گفت: چون غلام حاضر شد، حمیراء رو به من كرد و گفت: می دانی برای چه این غلام را عبدالرحمن نام نهادم؟ گفتم: نه. گفت: از جهت محبت و علاقه ام به عبدالرحمن بن ملجم. [18] .
در كتاب كافی، از عبدالرحمن بن حجاح نقل شده كه گفت: امام صادق (ع) به من فرمود: از دو صفت بپرهیز كه هر كس هلاك شد از آن جهت بود: بپرهیز از اینكه طبق رأی و نظر خویش به مردم فتوی دهی؛ یا به آن چه نمی دانی عقیده دینی پیدا كنی. [19] .
و نیز در كافی، از عبدالرحمن بن حجاج نقل شده كه گفت: حضرت موسی بن جعفر (ع) به من فرمود: بپرهیز از نردبانی كه بالا رفتنش آسان و پایین آمدنش دشوار است.
عبدالرحمن بن حجاج در ادامه آن گفت: و حضرت صادق (ع) می فرمود: نفس را به میل و خواهش خود رها مكن، زیرا كه نابودی اش در خواهش آن است؛ رها كردن نفس به آن چه خواهد، برای آن درد، و جلوگیری از آن چه خواهد، درمان آن است. [20] .
[1] پارچه هاي نازكي كه در سابور فارس بافته مي شد.
[2] كيسانيه، گروهي منسوب به كيسان، يعني مختار، بودند كه بعدها به زيديه آميختند.
[3] فهرست طوسي، ص 180 - خلاصة الاقوال، علامه حلي، ص 56.
[4] رجال الطوسي، ص 230.
[5] رجال الطوسي، ص 353.
[6] كتاب الغيبة، طوسي، ص 210 - خلاصه، علامه حلي، ص 56، بحارالانوار، ج 47، ص 343.
[7] كتاب الغيبة، طوسي، ص 210 - خلاصه، علامه حلي، ص 56 -، بحارالانوار، ج 47، ص 343.
[8] رجال الطوسي، ص 353.
[9] فهرست طوسي، ص 180.
[10] رجال نجاشي، ص 165.
[11] در فهرست طوسي است كه امام صادق (ع) براي او شهادت بهشت داد.
[12] رجال كشي، ص 374.
[13] رجال كشي، ص 374.
[14] الامام الصادق، محمد حسين مظفر، ج 2، ص 165.
[15] فروع كافي، ج 4، كتاب الحج، ص 558.
[16] بر دل سنگين است - رجال كشي، ص 374.
[17] تذكرة الخواص، ابن الجوزي، ص 200.
[18] سفينة البحار، ج 2، ص 297 - تحفه الاحباب ص 167.
[19] اصول كافي، ج 1، نهي از ندانسته گويي، ص 33.
[20] اصول كافي، ج 2، پيروي از هواي نفس، ص 252.